مقایسه دو مدیر روابط عمومی

پست میهمان: ایمان عبدالحسینی از دوستان چندین و چند ساله من است که با امریه سربازی اش همکار ما در روابط عمومی شد. در انتشارات روابط عمومی کارش را شروع کرد و این اواخر به متخصص امور انتشارات تبدیل شده بود تا اینکه به دلایلی که ذکر آنها می رود، مجبور به ترک روابط عمومی شد. کارش را با وسواس انجام می داد و میزش به خاطر نظم و ترتیب همیشگی، سوژه خنده همکاران بود. از صدای بلند و قد رشیدش که بگذریم به مسایل مدیریتی بسیار حساس بود و “انگار که اینجا خارج است”، همه چیز را با متر و مقیاس استاندارد و ایده آل های خودش اندازه می گرفت. در زمانی پا به روابط عمومی گذاشت که مدیر جوان روابط عمومی ما با پشتکار زیاد، هم ریل گذاری می کرد و به شتاب قطار روابط عمومی می افزود. اما پس از تغییراتی در سازمان و جابجایی در مدیریت روابط عمومی، مدیر جوانی پا به روابط عمومی گذاشت که بی هیچ نقد و سخنی دعوت می کنم مقایسه ای که ایمان در مورد این دو نفر انجام داده است را بخوانید.

 

 

مدیر جوان اما با تجربه: لیسانس علوم ارتباطات ازدانشگاه علامه داشت

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: فوق دیپلم بایگانی اسناد و مدارک پزشکی از یک موسسه داشت

 

مدیر جوان اما با تجربه: در یکسال ۵۴ کتاب به چاپ رساند

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: در یک سال ۴ کتاب به چاپ رساند

 

مدیر جوان اما با تجربه: در یک سال ۱۸ کتاب را برای چاپ حمایت کرد

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: در یک سال هیچ کتابی را برای چاپ حمایت نکرد

 

مدیر جوان اما با تجربه: در زمانش ۱۲ کتاب در انتظار چاپ بود

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: در زمانش ۷۳ کتاب در انتظار چاپ بود

 

مدیر جوان اما با تجربه: می دانست شابک چیست

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: نمی توانست شابک را تلفظ کند

 

مدیر جوان اما با تجربه: از کسانی مشورت می خواست که در کارشان تخصص داشتند

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: از کسانی مشورت می خواست که قرار بود در کارشان تخصص پیدا کنند

 

مدیر جوان اما با تجربه: در اتاقش ۳ نفر بودند و جا برای دیگران هم بود

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: در اتاقش تنها بود و جایش هم تنگ بود (فضای اتاقش را گسترش داد)ا

 

مدیر جوان اما با تجربه: در برگزاری مراسم هیچوقت نشسته ندیدمش

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: در برگزاری مراسم هیچوقت ایستاده ندیدمش

 

مدیر جوان اما با تجربه: در کارش دل شوره و استرس داشت

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: در کارش شاد و مسرور بود

 

مدیر جوان اما با تجربه: کارمندانش همه استرس خوب انجام شدن کار را داشتند

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: کارمندانش به ظاهر خوشحال بودند و کارها خودش خوب انجام می شد

 

مدیر جوان اما با تجربه: در زمانش مو از ماست بیرون کشیده می شد

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: در زمانش شتر با بارش گم می شد

 

مدیر جوان اما با تجربه: به رنگ نارنجی آرم در پوستر و بنر و جلد کتاب، حساسیت داشت

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: به غلط املایی در بنر و پوستر و جلد کتاب حساسیت نداشت (می گفت بشر جایزالخطاست)ا

 

مدیر جوان اما با تجربه: در زمانش یک شورای کتاب چند نفری معمولی داشتیم که کار انجام می داد

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: در زمانش تصمیم به تشکیل یک شورای عالی کتاب ۱۵ نفره گرفته شد و هیچ کاری انجام نشد

 

مدیر جوان اما با تجربه: در سوابق کاریش ریاست هم بود

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: کل سوابق کاریش ریاست بود

 

مدیر جوان اما با تجربه: در زمانش کل انرژی و وقت کارمندان صرف انجام کار می شد

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: در زمانش بیش از نیمی از وقت و انرژی کارمندان، صرف جلوگیری از زیرآب خوردنشان می شد

 

مدیر جوان اما با تجربه: هر چند وقت یکبار با کارمندانش جلسه عمومی می گذاشت

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: به جلسه عمومی با کارمندانش اعتقاد نداشت

 

مدیر جوان اما با تجربه: خودش تصمیم نهایی را می گرفت

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: برایش تصمیم نهایی را می گرفتند

 

مدیر جوان اما با تجربه: در برگزاری مراسم زود می آمد و دیر می رفت

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: در برگزاری مراسم دیر می آمد و زود می رفت

 

مدیر جوان اما با تجربه: در هیچ عکسی حضور نداشت

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: در تمام عکسها حضور داشت

 

مدیر جوان اما با تجربه: در بیشتر تعطیلات در اداره حضور داشت و برای آینده برنامه ریزی می کرد

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: در بیشتر تعطیلات دو روز این ور، دو روز اون ور تعطیلی را مرخصی می گرفت و خوشحال به مسافرت می رفت

 

مدیر جوان اما با تجربه: تسبیح نداشت

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: تسبیح داشت

 

مدیر جوان اما با تجربه: وقتی رفت حلال بودی نطلبید

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: وقتی رفت حلال بودی طلبید

 

مدیر جوان اما با تجربه: مدیر بود

مدیر نورسیده و خام که او هم رفت: گفته بودند مدیری

 

نویسنده:

تاریخ:

نوشتهٔ بعدی
تبلیغات بانک ها تا اطلاع ثانوی ممنوع!!!
نوشتهٔ پیشین
شهرت در چند ثانیه

نوشته‌های مرتبط

۱۷ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

  • خیلی جالب بود مرسی

    پاسخ
  • محسن یوسفی
    6 مهر 1390 9:51 ق.ظ

    لوگوی نارنجی منظورتون بهزیستیه؟ کلا دوستان شما مثل خودتون هستن. کمتر از این از شما و دوستانتون انتظار نمی ره… ان شاالله همیشه به همین منوال باشه پشتکار و تلاشتون… باشد که روزی امثال شما و دوستان فکری به حال این مملکت کنن

    پاسخ
  • چه نوشته خوبی!ساده و موجز

    پاسخ
  • بسیار موجز و واقعایی بود . چه خوب است در هر کاری گاهی و توانایی داشتن و همیشه درپی کسب تجربه وافزایش معلومات وتوانایی …که هرچه بدانی بازهم کم است.

    پاسخ
  • اولی هیچ موقع حال نداشت حرف بزنه و همیشه مثل خسته بود ولی مدیر باتجربه دائم در حال پرسش و پاسخ

    پاسخ
  • ممنون؛خیلی جالب و جامع بود.این تفاوت ها در راس هرم بود و تفاوت در انتهای هرم بسیار بیشتر و اسف بارتر ا ز این چیزی بود که عنوان شد.کاش مدیران ارشد در انتخابهایشان تخصص و شایستگی را ملاک قرار دهند نه ….

    پاسخ
  • خوب بود ایمان جان، دمت گرم درد دل گفتی

    پاسخ
  • خیلی خیلی جالب بود مرسی

    پاسخ
  • هنگامه فروزش
    6 مهر 1390 1:22 ب.ظ

    میدونی اینجور مدیرهای تشریفاتی که سفارشی هم میآیند چه فکری میکنند ؟ این آقایون می گویند بزار کارمندا و ارباب رجوعها و مخاطبین هرچه می خواهند بگویند ما که مواجب خودمون را می گیریم خوب هم می گیریم !! هرکه ما را به جائی برد و گفت تو مدیر اینجا هستی خودش هم هوامون رو داره هرکی هم بما بگه بالا چشمت ابرو ، حسابش پاکه . پس غصه نداره البته برای بعضی ها سابقه اینجور مدیریت کردن چون سالهاست نتیجه داده خیالشون راهته ! تا عاقبت چه شود …..

    پاسخ
  • واعظ شهر که مردم ملکش می خوانند
    قول ما نیز همانست که او “آدم ” نیست

    مرسی ایمان جان مقایسه دقیق و بجایی بود
    حسابی حال داد

    پاسخ
  • درباره این موضوع با اینکه داخل مجموعه نبودم، اما به عنوان یک طراح که با روابط عمومی سازمان ارتباط داشتم، قبل و بعد از این تغییرات مدیریتی فضای کاری بود که دیگه نیست و نابود شد… ساختار کتاب برای سازمان تعریف شد،‌کلی کار پایه ای انجام داده شد که من تو جریان بودم… اما مدیر جدید بی اعتنا اومد و … حالا هم رفت

    پاسخ
  • سید مرتضی مصطفوی
    6 مهر 1390 6:19 ب.ظ

    خیلی جالب بود ممنون
    برای مدیر اول ناراحت شدم که رفت برای مدیر جدید خیلیم خوشحال شدم که رفت
    چه مقایسه بجایی مرسی

    پاسخ
  • سمانه رضائی
    9 مهر 1390 8:05 ق.ظ

    اگر میخواهی یک فرهنگ را به نابودی بکشی انسانهای کوچک را به کارهای بزرگ بگذار و انسانهای بزرگ را به کارهای کوچک.ممنون این حرف دل ما هم بود

    پاسخ
  • علی دلخوش
    13 مهر 1390 4:07 ب.ظ

    خسته نباشی محمود جان
    گفته های ایمان خیلی خوب بود اما یه چیزهایی کم داره مدیر جوان به کسی اضافه کاری بیخودی نمیداد. مدیر جدید اضافه کاری غیر واقعی رو به چند نفر میداد و از او میگرفت میداد به اقای معاون- اگر کسی با مدیر جوان نمیتونست کار کنه او کمکش میکرد جای دیگه براش فراهم بشه حتی بهتر اما نو رسیده تا فیها خالدون برات میزد تا خونه نشین بشی-از اولی کار یاد میگرفتی از نورسیده بی خیالی رو-اولی بخاطر تخصصش اومده بود نورسیده خواهر زاده رییس بود چون رییس نمیتونست تنهاش بذاره- اولی دو معاون داشت که ازش حساب میبردن نورسیده اگه خانم معاونش نبود نفس کشیدنو بلد نبود و………….اووووووو

    پاسخ
  • محمود پورساعی
    13 مهر 1390 8:04 ب.ظ

    سلام
    سالها پیش وقتی جوان بودم و سرم پر بود از بوی قرمه سبزی رفتم که با چند تن از دوستان ngo ثبت کنیم در وزرات کشور
    در آنجا به آقایی که مسوول بود گفتم که ما cbu (اگر درست یادم باشد) میخواهیم یعنی نمیخواهیم که مجمع عمومی داشته باشیم و آنها هیات مدیره تعیین کنند و ما میخواهیم مادام العمر خودمان هیات مدیره باشیم
    آقای مسوول گفت جوان سعی کن نهادی ایجاد کنی که بعد از خودت دموکرات باشد و درهای سو استفاده بر روی همه بسته
    حالا این قصه مدیر جوان اما با تجربه است که در زمان خودش درهای استبداد و فساد را باز کرد . بعد از خودش دیگران از آن سو استفاده نمودند…

    پاسخ
  • شکیبا بیاتی
    24 مهر 1390 12:43 ب.ظ

    همیشه انتقاد کردن ساده تر از ساختن هستش…. ولی من شاهدم که آقای عبدالحسینی تلاش کرد تا یه کم وضعیت موجود در اون زمان رو تغییر بده اما متاسفانه خودش از سیستم حذف شد! اما اگه انصاف داشته باشیم مدیر جدید هم سعی میکرد بهتر بشه ولی متاسفانه قدرت و اجازه اعمال نظر رو بهش نمیدادن!

    پاسخ
  • علی دلخوش
    2 آبان 1390 11:18 ق.ظ

    سلام مجدد
    حال که با اومدن مدیر جدیدی دیگر رویاهای بچه ها گل کرده و دست به دست هم دادند که روابط عمومی را احیاء کنند بد نیست دو مقایسه قبلی رو ادامه بدیم امید اینکه برای جدیدتر ها الگو باشه و مهمتر اینکه اول خود کارشناسان روابط عمومیها آگاه بشن دوروبرشان چی میگذره- آن مدیر خوش فکر که گفته بودیم اطلاع یابی رو کنار اطلاع رسانی میدید+منافع سازمان را ارجح میدانست به شرطی که منافع مخاطب اسیب جدی نبیند+ارتباط ۷۰ درصد دوسویه بود+سعی میکرد نظر افکار عمومی را درک کند بعد بدنبال تاثیر گذاری بود+بجای قانع شدن از نگاه بالادستی سعی داشت از طریق گفتگو ی رودر رو تفاهم ایجاد کرده نهایتا به موضوعات حاشیه ای فیصله دهد+مبنای انجام کار مشارکت بود بجای صرف تقسیم کار یعنی مشارکت همگانی در اجرای وظیفه و این منجر به توانمند سازی و انباشت تجربه مدیریت امور روابط عمومی در نزد همه همکاران میشد(به نظر میرسد باید همکاران بنشینیم و این ابعاد رو بشماریم و ثبت کنیم احساس من اینست که ایشان درس روابط عمومی را به نحو احسن از اساتید خودش آموخته و حتی در پاره ای جلوتر حرکت کرده است چون عملا با آن دست و پنجه نرم کرده و این باید از وظایف دوستان روابط عمومی خوانده است لذا محمود جان بد نیست همت کنی برای این مهم.
    اگر این تفکر در روابط عمومیها جا بیفتد روابط عمومی پویا و البته چابک خواهیم داشت بیا یه مطلب با نام روابط عمومی چابک بنویس.
    ارادتمند علی

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید


پنج + 2 =

فهرست