درس برای کار یا درس برای درس؟

کامنت وارده:

من خودم فارق التحصیل رشته روابط عمومی هستم ولی به هر سازمان یا شرکتی برای کار مراجعه کردم گفتن رشته تحصیلی تو بدرد نمی خورد وبا هرکدام از دوستان دوره دانشگاه که صحبت کردم تا بتوانیم یک دفتر روابط عمومی راه اندازی کنیم هیچ کس موافقت نکرد در نهایت بگویم تا زمانی که مدیران دولتی وخصوصی ما وهمچنین مردم وفارق التحصیلان این رشته به اهمیت روابط عمومی پی نبرند این رشته و حرفه در کشور رشد نخواهد کرد. پایان کامنت/

 

یادم هست دوره دبیرستان همه فکر و ذکرم خبرنگاری بود و سال آخر شور زیادی برای تحصیل در رشته روزنامه نگاری داشتم. همیشه یک بغل پر روزنامه های مختلف زیر بغلم بود و حسابی روزنامه خوان شده بودم. بعضی از دوستانم که چند سالی با هم اختلاف سنی داشتیم و اشتراک دوستی ما علاقه به روزنامه نگاری بود، در دانشگاه علامه تحصیل می کردند و عزم من برای تحصیل در رشته روزنامه نگاری هر روز جدی تر از قبل می شد.

 

فکر می کردم دانشگاه همه آنچه که باید از روزنامه نگاری بدانم را به من می آموزد و هزار خیال و رؤیا که در ذهنم از درس و استاد و دانشگاه می ساختم. دو ماه از خدمتم گذشته بود که اسم خودم را در فهرست قبولی های دانشگاه آزاد دیدم و مهرماه ۷۶ به تقویم اولین هایم اضافه شد. ترم اول و دوم و سوم که گذشت همه آن خیال ها و رؤیاها پر گرفت و آنچه ماند مشتی درس بودند که فقط باید “پاس” می شدند. دانشگاه صرفا بهانه ای شد تا به روزنامه و روابط عمومی نزدیک شوم و همین نزدیکی و علاقه ام منجر شد به قول قدیمی ها کار را از روی دست با تجربه ها یاد بگیرم.

 

باید بدانیم آنچه از دانشگاه انتظار داریم برایمان اتفاق نمی افتد و کسب تجربه و آموختن در کف دستان خودمان است. کارآموزی “به عبارت ساده تر: مفت کاری” در روزنامه ها و روابط عمومی ها تنها راه ورود به بازار کار است. اینکه انتظار داشته باشیم بعد از پایان درس یک میز خالی و یک لپ تاپ روی میز یک روزنامه یا مجله برایمان خالی شده باشد، توهمی بیش نیست.

 

تکلیف روشن است: یا درس را برای درس بخوانیم و دلخوش باشیم که به اندوخته های تئوریک مان اضافه کرده ایم، یا اگر درس را برای کار می خوانیم باید کار کنیم. بدست آوردن خواسته هایمان ساده نیست. برای رسیدن به آنچه می خواهیم باید تلاش کنیم و برخورد به موانع کوچک و بزرگ از میدان به در نرویم. (هیچ دوست ندارم از این دست جمله های شعاری استفاده کنم، اما واقعا این کلمات و جمله ها شعار نیستند و واقعیت های پیش روی هر جوان ایرانی هستند)

 

اگر به رشته روزنامه نگاری یا روابط عمومی به شکل تخصصی آن اعتقاد داریم باید در یکی از این حوزه ها تخصصی کار کنیم. به چه حوزه ای علاقه مندیم؟ اجتماعی، صنعت، تجارت، بورس، ورزش و … ؟ در همان رشته مطالعه کنیم. با اصحاب فن ارتباط بگیریم. خودمان را درگیر بازی کنیم. یاد بگیریم تا برای دیگران فردی مؤثر و مورد نیاز به حساب بیاییم. دانشگاه این بهانه را به دستمان می دهد مختصری عکاسی یاد بگیریم، با درست نوشتن، چاپ، صفحه آرایی، گرافیک و ارتباط انسانی آشنایمان می کند. اگر واقعا به دنبال کار در این بازار آشفته هستیم باید تا حد ممکن یاد بگیریم. با مهارت تخصصی ای که در حوزه ی مورد علاقه مان پیدا می کنیم کار هم پیدا می شود.

 

هم در رشته روابط عمومی و هم در روزنامه نگاری کار وجود دارد. دوستان زیادی دارم همیشه از من برای نیرو، پرس و جو می کنند، اما متأسفانه فارغ التحصیلان رشته های ما، با اتکا به مدرک تحصیلی شان، بدون تجربه و با غرور کاذبی که پیدا کرده اند انتظار کار آنچنانی را می کشند که به عقیده من جز با “ارتباط” چنین کارهایی فراهم نمی شود.

 

خیلی هم بدبین نباشیم.

نویسنده:

تاریخ:

نوشتهٔ بعدی
رشته کارشناسی روابط عمومی الکترونیک مجوز گرفت
نوشتهٔ پیشین
همه چیز از خواستن شروع می شود

نوشته‌های مرتبط

۳ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید


5 − پنج =

فهرست